اشعار آیینی خیمه...

^ زمین انداختم زیر علم بارِ گناهم را

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 مرداد 1400

^ زمین انداختم زیر علم بارِ گناهم را

متن شعر

زمین انداختم زیر علم بارِ گناهم را

****

زمین انداختم زیر علم بارِ گناهم را
و شستم با گلابِ گریه‌ ام روی سیاهم را

.

به دیوارِ عزایت میخ‌ کوبم مثل بیرق‌ ها
نخواهم داد ، حتی آجری از تکیه‌ گاهم را

.

هزار و نهصد و پنجاه لشکر اشک آوردم
که شاید مرهمت باشد ؛ بگیر از من سلاحم را

.

دم  ” هَل‌ مِن‌ مُعینت ” چارده قرن است در گوش است
که باشم لحظه‌ ای سرباز ، شاه کم‌ سپاهم را

.

هزار و چارصد سال است دنبال تو می‌ گردم
بیانداز از مسیر کج به راه راست ، راهم را

.

نگهبانِ حریمِ چشمه‌ ی موقوفه‌ ات هستم
اگر از سارقانِ اشک ، می‌ دزدم نگاهم را

.

همیشه سایه‌ ی دست تو را روی سرم دیدم
همیشه آرزو کردم ببوسم سرپناهم را

.

به دیوار اتاقم نیست تقویمی به جز بیرق
غم روز دَهُم گم کرده روز و سال و ماهم را

.

.

.

رضا قاسمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *