اشعار آیینی خیمه...

شرمندتم نازنینم ، باید تو خیمه بشینم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 7 تیر 1400

شرمندتم نازنینم ، باید تو خیمه بشینم

متن شعر

شرمندتم نازنینم ، باید تو خیمه بشینم
شرمنده ی از حسین و عباس و ام البنینم

.

از عطش رنگت پریده بالام ای بالام
از گرما لب هات خشکیده بالام ای بالام

.
بابات از علقمه اومد بالام ای بالام
اما با قد خمیده بالام ای بالام

.

بابات اومد ، رمق تو زانوهاش نیست
جوهره تو صداش نیست

.
با مشک پاره پاره
ولی عمو باهاش نیست

.

شرمندتم نازنینم ، باید تو خیمه بشینم
شرمنده ی از حسین و عباس و ام البنینم

.

از عطش رنگت پریده بالام ای بالام
از گرما لب هات خشکیده بالام ای بالام

.
بابات از علقمه اومد بالام ای بالام
اما با قد خمیده بالام ای بالام

.

لالایی چشماش ترسیده بالام ای بالام
لالایی بچه م خوابیده بالام ای بالام

.
لالایی باباش تو میدون بالام ای بالام
عباشو دورش پیچیده بالام ای بالام

.

نرو مادر اونجا یه قطره آب نیست
چیزی به جز سراب نیست

.
یه بار دیگه بیدار شو
میدون که جای خواب نیست

.

مادر بمیره که از صبح بیداری و بی قراری
حالا چرا ساکتی تو آخه تو که خواب نداری

.

شرمندتم نازنینم ، باید تو خیمه بشینم
شرمنده ی از حسین و عباس و ام البنینم

.

از عطش رنگت پریده بالام ای بالام
از گرما لب هات خشکیده بالام ای بالام

.
بابات از علقمه اومد بالام ای بالام
اما با قد خمیده بالام ای بالام

.

کاشکی حرفامو می شنفتی بالام ای بالام
کاشکی یک چیزی می گفتی بالام ای بالام

.
دیشب خواب دیدم که فردا بالام ای بالام
از روی نیزه می افتی بالام ای بالام

***

چوخ آغلاما بابا جان غیرتیم قبول المیر
دایان ما حرمله بو چشم اشک واره گوله

***

آخه فردا که نیزه ها بلندن
به حال من می خندن

.
تو رو با بند قنداق
رو نیزه ها می بندن

.

وقتی که فردا سرا رو ، رو نیزه ها می شمارن
با نیزه ها پیکرت رو ، از زیر خاک در میارن

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *