اشعار آیینی خیمه...

^ عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 21 اسفند 1399

^ عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است

متن شعر

عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است

***

عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است

مجنون ترین صحابی دوران نوشته است

.

این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی ست

دست مرا برای گریبان نوشته است

.

از دست اختیار تو راه فرار نیست

این جبر را خدات به پامان نوشته است

.

مانند تو امیر فقط یک نفر ولی

مانند من اسیر فراوان نوشته است

 .

شکر خدا که نام مرا اعتبار تو

سلمان نوشته است ، مسلمان نوشته است

.

نام تو را به آب طلا دستِ کردگار

بالای تخت و تاج سلیمان نوشته است

.

کم ناز کن دو آیه از این سوره را بخوان

اصلاً خدا برای تو قرآن نوشته است

.

امشب قلم زدند پریشانی مرا

با تو رقم زدند مسلمانی مرا

 .

قرآن بخوان و راه خدا را نشان بده

 توحید را نشان زمین و زمان بده

.

 قرآن بخوان و با نفس آسمانی ات

 این مرده های روی زمین را تکان بده

.

 قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیر

 اندازه ی شعور پرم آسمان بده

.

 آخر چه قدر قوم پسردار می شوند

 دختر به دست دامن این مادران بده

.

جز با صدای عشق مسلمان نمی شوم

 پس لطف کن خودت درِ گوشم اذان بده

.

قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بس

 هر که ادلّه خواست علی را نشان بده

.

تو آسمان مکه ای و ماه تو علی ست

 تنها دلیل روشنی راه تو علی ست

.

مکه گرفته بوی خدا از دعای تو

 پیچیده در زمانِ همیشه صدای تو

.

پایین بیا ز کوه دخیلی بیاورند

 دست توسل همگان بر عبای تو

.

 امشب فرشته ها همه پرواز می کنند

 اطراف آستانه ی غار حرای تو

  .

از این به بعد چشم تمام قنوت ها

 ایمان می آورند به یا ربّنای تو

 .

از این به بعد شمس و قمر روی دست تو

 از این به بعد مُلک و مکان زیر پای تو

.

پرواز با دو بال میسّر شود ، بلی

 قرآن برای توست ، علی هم برای تو

.

احمد شدی کتاب شدی مصطفی شدی

 حالا تمام دار و ندار خدا شدی

.

امشب که تاج نور نشاندند بر سرت

 خالی است ای نبیِّ خدا جای مادرت

.

آن بانویی که زحمت بسیار می کشید

 تا این که این زمانه ببیند پیمبرت

.

ای زیر سقف فاطمه ات عرش دوّمت

 دیدار روی فاطمه معراج دیگرت

.

غیر از کلام حق سخنی بر لبت نبود

 هر ظهر جمعه وقف علی بود منبرت

.

هر جا که پا نهادی و هر جا که سر زدی

 دیدی علی امیر نجف را برابرت

.

فکر برادری ؟! چه کسی بهتر از علی

 از این به بعد شاه ولایت برادرت

.

از این به بعد شیر خدا آفتاب توست

 مهر علی تمامی دین کتاب توست

.

شصت و سه سال زندگی ات مهربان گذشت

 با کیسه های وصله ایِ آب و نان گذشت

.

 شصت و سه سال زندگی ات بین کوچه ها

 در بنده ی خدا شدن این و آن گذشت

.

گاهی میان دورترین خانه ی زمین

 گاهی میان دورترین آسمان گذشت

  .

گاهی کنار سفره ی بیوه زنان شهر

 گاهی کنار خاطره ی کودکان گذشت

.

وقت نزول ؛ حضرت خاکی نشین شدی

 وقت صعود ردّ تو از بی کران گذشت

.

آن روزها که شعب ابی طالبی شدی

 ایام درد بود ولی همچنان گذشت

.

 ای آن که زندگی تو خرج نجات شد

 ای آن که زندگی تو با مردمان گذشت

.

برگرد ، رنج و درد بشر را نگاه کن

 این زندگیِ سرد بشر را نگاه کن

.

 یک عده ای به عشق تو دور از وطن شدند

 یک عده ای ندیده اویس قرن شدند

.

از خانواده ام همه عبدالله شما

 از خانواده ات همه آقای من شدند

.

 تو پیر خانواده بزرگ قبیله ای

 محصول زندگی تو پنج تن شدند

.

یک عده زینب و علی و فاطمه شدند

 یک عده ای حسین شدند و حسن شدند

.

بعد تو دختر تو و زینب کنار هم

 مشغول کار بافتن پیرهن شدند

.

یک عده بچه های تو پاره جگر ولی

 یک عده بچه های تو پاره بدن شدند

.

این کشته ها تمام جگر گوشه ی تواند

 یا ایها الرسول ببین بی کفن شدند

.

” یا مصطفاه ” این تن پامال را ببین

 این کشته ی فتاده به گودال را ببین

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *