عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است
***
عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است
مجنون ترین صحابی دوران نوشته است
.
این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی ست
دست مرا برای گریبان نوشته است
.
از دست اختیار تو راه فرار نیست
این جبر را خدات به پامان نوشته است
.
مانند تو امیر فقط یک نفر ولی
مانند من اسیر فراوان نوشته است
.
شکر خدا که نام مرا اعتبار تو
سلمان نوشته است ، مسلمان نوشته است
.
نام تو را به آب طلا دستِ کردگار
بالای تخت و تاج سلیمان نوشته است
.
کم ناز کن دو آیه از این سوره را بخوان
اصلاً خدا برای تو قرآن نوشته است
.
امشب قلم زدند پریشانی مرا
با تو رقم زدند مسلمانی مرا
.
قرآن بخوان و راه خدا را نشان بده
توحید را نشان زمین و زمان بده
.
قرآن بخوان و با نفس آسمانی ات
این مرده های روی زمین را تکان بده
.
قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیر
اندازه ی شعور پرم آسمان بده
.
آخر چه قدر قوم پسردار می شوند
دختر به دست دامن این مادران بده
.
جز با صدای عشق مسلمان نمی شوم
پس لطف کن خودت درِ گوشم اذان بده
.
قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بس
هر که ادلّه خواست علی را نشان بده
.
تو آسمان مکه ای و ماه تو علی ست
تنها دلیل روشنی راه تو علی ست
.
مکه گرفته بوی خدا از دعای تو
پیچیده در زمانِ همیشه صدای تو
.
پایین بیا ز کوه دخیلی بیاورند
دست توسل همگان بر عبای تو
.
امشب فرشته ها همه پرواز می کنند
اطراف آستانه ی غار حرای تو
.
از این به بعد چشم تمام قنوت ها
ایمان می آورند به یا ربّنای تو
.
از این به بعد شمس و قمر روی دست تو
از این به بعد مُلک و مکان زیر پای تو
.
پرواز با دو بال میسّر شود ، بلی
قرآن برای توست ، علی هم برای تو
.
احمد شدی کتاب شدی مصطفی شدی
حالا تمام دار و ندار خدا شدی
.
امشب که تاج نور نشاندند بر سرت
خالی است ای نبیِّ خدا جای مادرت
.
آن بانویی که زحمت بسیار می کشید
تا این که این زمانه ببیند پیمبرت
.
ای زیر سقف فاطمه ات عرش دوّمت
دیدار روی فاطمه معراج دیگرت
.
غیر از کلام حق سخنی بر لبت نبود
هر ظهر جمعه وقف علی بود منبرت
.
هر جا که پا نهادی و هر جا که سر زدی
دیدی علی امیر نجف را برابرت
.
فکر برادری ؟! چه کسی بهتر از علی
از این به بعد شاه ولایت برادرت
.
از این به بعد شیر خدا آفتاب توست
مهر علی تمامی دین کتاب توست
.
شصت و سه سال زندگی ات مهربان گذشت
با کیسه های وصله ایِ آب و نان گذشت
.
شصت و سه سال زندگی ات بین کوچه ها
در بنده ی خدا شدن این و آن گذشت
.
گاهی میان دورترین خانه ی زمین
گاهی میان دورترین آسمان گذشت
.
گاهی کنار سفره ی بیوه زنان شهر
گاهی کنار خاطره ی کودکان گذشت
.
وقت نزول ؛ حضرت خاکی نشین شدی
وقت صعود ردّ تو از بی کران گذشت
.
آن روزها که شعب ابی طالبی شدی
ایام درد بود ولی همچنان گذشت
.
ای آن که زندگی تو خرج نجات شد
ای آن که زندگی تو با مردمان گذشت
.
برگرد ، رنج و درد بشر را نگاه کن
این زندگیِ سرد بشر را نگاه کن
.
یک عده ای به عشق تو دور از وطن شدند
یک عده ای ندیده اویس قرن شدند
.
از خانواده ام همه عبدالله شما
از خانواده ات همه آقای من شدند
.
تو پیر خانواده بزرگ قبیله ای
محصول زندگی تو پنج تن شدند
.
یک عده زینب و علی و فاطمه شدند
یک عده ای حسین شدند و حسن شدند
.
بعد تو دختر تو و زینب کنار هم
مشغول کار بافتن پیرهن شدند
.
یک عده بچه های تو پاره جگر ولی
یک عده بچه های تو پاره بدن شدند
.
این کشته ها تمام جگر گوشه ی تواند
یا ایها الرسول ببین بی کفن شدند
.
” یا مصطفاه ” این تن پامال را ببین
این کشته ی فتاده به گودال را ببین
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید