اشعار آیینی خیمه...

^ فانی ام … آغاز و پایانی ندارم جز خودت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 تیر 1399

^ فانی ام … آغاز و پایانی ندارم جز خودت

متن شعر

فانی ام … آغاز و پایانی ندارم جز خودت

***

فانی ام … آغاز و پایانی ندارم جز خودت
غیر مقدورم که امکانی ندارم جز خودت

.

سال ها محتاج نانم از تنور خانه ات
از کسی در سفره ام نانی ندارم جز خودت

.

باز هم دارم غزل ها را بهانه می کنم
قصدی از شعر و غزل خوانی ندارم جز خودت

.

هر کسی که دل به او بستم دلم را زد شکست
با دل ویرانه خواهانی ندارم جز خودت

.

یک زمانی هم اگر حرفی ز آبادی شود
در خراب آبادِ دل ، بانی ندارم جز خودت

.

چاره ای کن ، غفلتم از تو جدایم کرده است
چاره ای هنگام حیرانی ندارم جز خودت

.

تا به کی باید تو را این قوم انکارت کنند ؟
مثل یعقوبم که بُرهانی ندارم جز خودت

.

پاره کردم این گریبان را بدانی عاشقم
بهرِ کس پاره گریبانی ندارم جز خودت

.

از گناهانم پشیمانم ، نگاهم کن کریم
مقصدی از این پشیمانی ندارم جز خودت

.

بین خلوتگاه قبرم شک ندارم آخرش
فاتحه خوانی و مهمانی ندارم جز خودت

.

در قیامت هم بهشت من تویی یابن الحسن
خوب می دانی که رضوانی ندارم جز خودت

.

آرزویم کربلا رفتن به همراه شما است
همسفر تا کوی جانانی ندارم جز خودت

.

مادرت در پشت در فرمود مهدی جان بیا …
… منتقم بر زخم پنهانی ندارم جز خودت

.

.

.

محمدجواد شیرازی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *