اشعار آیینی خیمه...

^ قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 12 شهریور 1398

^ قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

متن شعر

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

***

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

.

خون عقاب در جگر شیرشان پر است

از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش

.

این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند

آیینه ای که آه نسازد مکدرش

.

واحیرتا که این دو جوانان زینبند ؟

یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش

.

با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند

یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

.

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم هاش

مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش

.

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

.

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش …

.

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قرق بود معبرش

.

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است

از بس که رفته این همه این زن به مادرش

.

زینب همان که زینت بابای خویش بود

در کربلا شدند پسرهاش زیورش

.

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته بود دگر آب از سرش …

.

.

.

سید حمیدرضا برقعی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *