اشعار آیینی خیمه...

^ مرد خرمافروش در زندان ، راوی سرنوشت مختار است

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 شهریور 1399

^ مرد خرمافروش در زندان ، راوی سرنوشت مختار است

متن شعر

مرد خرمافروش در زندان ، راوی سرنوشت مختار است

***

مرد خرمافروش در زندان ، راوی سرنوشت مختار است
حرف ‌هایی شنیدنی دارد ، سخنانش کلید اسرار است

.

رطبش طعم نیشکر دارد ، تا خدا نیت سفر دارد
از سرانجام خود خبر دارد ، شوق پرواز او چه بسیار است !

.

زخم ‌های دلش نمک خورده ، بارها این چنین محک خورده
از علی گفته و کتک خورده ، این برای هزارمین بار است

.

یاد آن روزهای خوب به خیر ! که علی بود و میثم و سلمان
جمعشان جمع بود و می ‌‌گفتند ، رطبت کو ؟ که وقت افطار است

.

در طلوعش غروب پیدا بود ، آخر قصه خوب پیدا بود
چوبه ی دار او همین نخل است ، لیف خرما طناب این دار است

.

با زبان علی تکلم کرد ، رو به جمع غریب مردم کرد
تا دم مرگ هم تبسم کرد ، گفت : این آرزوی تمّار است ،

.

که بمیرد فقط به عشق علی ” که علی دست قادر ازلی‌ ست
رشته ی ماسوا به دست علی ‌ست ” سر این رشته ناپدیدار است

.

رشته ی اتصال محکم شد ، کمر نخل ناگهان خم شد
لحظه‌ های عروج میثم شد ، که همان لحظه‌ های دیدار است

.

.

.

شاعر: احمد علوی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *