اشعار آیینی خیمه...

نفسم رفت از نفس زدنت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 14 دی 1398

نفسم رفت از نفس زدنت

متن شعر

نفسم رفت از نفس زدنت

***

نفسم رفت از نفس زدنت
چقدر زود آب شد بدنت

.
گریه ی من در آمد از بس که
پیرهن گریه می کند به تنت

.
اندکی هم به فکر ماندن باش
فکر حال من و دل حسنت

.
تو برایم همیشه زهرایی
من برایت همیشه بوالحسنت

.
می زنم دست پشت دست خودم
که به جای علی تو را زدنت

.

گرفتم دامن مولای خود در دست و می گفتم

بزن قنفذ که من دست از امامم برنمی دارم

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *