اشعار آیینی خیمه...

گفتم ” حسین ” قفل دلم ناگهان شکست

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 شهریور 1398

گفتم ” حسین ” قفل دلم ناگهان شکست

متن شعر

گفتم ” حسین ” قفل دلم ناگهان شکست

***

گفتم ” حسین ” قفل دلم ناگهان شکست

بغض گلوی مأذنه وقت اذان شکست

در راهِ عشق اَنگِ هوس خورد و خُرد شد

پیشِ همه غرور زلیخا چنان شکست

مجنون که بی محلی لیلا کشید ، گفت :

 ظرفِ مرا فقط جلوی دیگران شکست

باید که در طریقِ تو زانوی درس زد

پیش کسی که پیش شما استخوان شکست

قربِ خدا بدون توسل نمی شود

بالا نرفت آن که زد و نردبان شکست

حتی بساطِ چای شما غصه می خورد

آن هفته خود به خود دو سه تا استکان شکست

با خطبه ام به کوفه نشان داده ام حسین

زینب نخورده است در این امتحان شکست

امروز در محله ی برده فروش ها

دیدی چگونه حرمت اين خاندان شكست ؟!

سبز و کبود و زرد شده رنگ دخترت

با پای زجر قامت رنگین کمان شکست

جوری یزید ضربه ی دستش شتاب داشت

دندانِ تو که جای خودش ، خیزران شکست

.

.

.

رضا قربانی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *