اشعار آیینی خیمه...

یک لحظه تو خیمه گام

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 خرداد 1400

یک لحظه تو خیمه گام

متن شعر

یک لحظه تو خیمه گام

***

یک لحظه تو خیمه گام

یک لحظه تو قتلگام

لبِ تشنه کشتنت پیش چشام

.

از گریه زخمه صدام
بارونه اشک چشام

دشمنم گریه می کرد با گریه هام

.

زینت دوش نبی

تو مقتل تشنه لبی

زیر دست و پا به فکر زینبی

.

دیدم در تاب و تبی

دیدی با بی ادبی

منو می زدن یه عده اجنبی

.

غرق خونه تن تو

مردم با کشتن تو

حق مادری دارم گردن تو

.

رفتی با رفتن تو

غارت شد گلشن تو 

چادرم فدای پیراهن تو

.

رفتی ریختن سر من

غارت شد زیور من

.

رفتی زخمه پر من

می سوزه پیکر من

مثل انگشترت انگشتر من

.

آتیش دور قافله ست

دور خیمه هلهله ست

جلودار کاروانت حرمله ست

.

دستام بین سلسله ست

پای من پر آبله ست

چقدر بین من و تو فاصله ست

.

دیدم دست و پا زدی

مادر رو صدا زدی

سرتو به خاک قتلگاه زدی

.

دیدم بی هوا زدن

خیلی ناروا زدن

پیرمردا تو رو با عصا زدن

.

تو مقتل قیامته

غوغا وقت غارته

خولی از تنت پی غنیمته

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *