حسین ایمانی
.
آمدیم از تو بگوییم و بباریم حسن
ما تعصب به تو و نام تو داریم حسن
.
کاش در صحن شما پا بگذاریم حسن
کرمی کن که بیاییم و بیاریم حسن …
.
سنگ و سیمان که بقیع غمت آباد کنیم
صحن خاکی تو را مثل گوهرشاد کنیم
.
کم ندیدی غم و غصه !!! پس از امروز بس است
دشمنت زخم زبان می زند و بوالهوس است
.
در دل خانه ای و قلب تو در تیررس است
لخته خون می چکد از کنج دهان … یا نفس است ؟
.
می چکد خون دل از گوشه ی لب های حسن
کاش می سوخت تمام بدنم جای حسن
.
تا زمین خورد حسن زود حرم آه کشید
شاه می گفت شکسته کمرم … آه کشید
.
جعده خندید ولی صبر و کرم … آه کشید
مادری گـفت خدایا پسرم … آه کشید
.
لخته خون جگرش ریخت درون ظرفی
مانده در سینه ی آشفته ی آقا حرفی …
.
حرفی از کوچه نشد غصه و غم ها را خورد
کوچه ای که دل زخمی حسن را آزرد
.
ضربه ی سیلی کین … سوی نگاهی را برد
ای هلائل به خدا یوسف ما آنجا مُرد
.
مادر افتاد … پَر افتاد … سر افتاد به زیر
زیر لب گفت حسن زیر دو بازومْ بگیر
.
داغداران حسن داغ دلم بسیار است
شال مشکی به روی شانه ی پرچمدار است
.
تیرها آمد و تابوت کـرم پُرْ خـار است
آخرین روضه ی ما هلهله در بازار است
.
ندبه بر روی لب فاتح جنگ جمل است
مَرهم داغ دل شیعه دَم العـجل است
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید