از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
***
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر ، از گلو بریخت
دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد
.
نبود عجب که خون جگر گر شدش به جام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
.
نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد
.
زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید