بس که از هجر رخت غمزده و زار شدم
با دل غمزدگان مونس و غمخوار شدم
.
خواهشم دیدن تو یا اجل خویش بوَد
بس بود این همه بر قلب تو آزار شدم
.
صحبت خال لب و چشم خمارت نکنم
بس که محروم ز دیدار تو ای یار شدم
.
گر چه سخت است بگویم ، که کس دیگر را
جای تو در عمل خویش خریدار شدم
.
من ندانم ز چه رو باز مرا می خواهی
من که شرمنده ی این خوبی رفتار شدم
.
من چنین گمره و آلوده نبودم مددی
که پس از رفتن یاران به خدا خوار شدم
.
هر چه کردم ز گناهان برهم خود دیدی
از ضعیفی دلم باز گرفتار شدم
.
توبه از سوی تو زیباست بر این بی کس و یار
مددی کن به خدا بی کس و غم خوار شدم
.
.
.
جواد حیدری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید