اشعار آیینی خیمه...

لب تشنه ی باران

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 19 شهریور 1402

تا هست خدا نام تو برجاست یقیناً

متن شعر

تا هست خدا نام تو برجاست یقیناً
بر دامن تو دست گداهاست یقیناً
.
در کشور ما اسم تو در صدر اسامى است
چون نام ” محمّد ” شرف ماست یقیناً
.
یک عمر پناه غم تو چادر زهراست
پس دختر تو ام ابیهاست یقیناً
.
فهمیده ام از بوسه ى هر روزه به دستش
آرامش تو حضرت زهراست یقیناً
.
وقتى همه جا ورد زبان تو على بود
یعنى که وصى ، حضرت مولاست یقیناً
.
هر بار که در جنگ به کار تو گره خورد
شمشیر على حل معماست یقیناً
.
با تیغ کج آورده به حیرت همگان را
خم کرده قد و قامت شمشاد قدان را
.
ما تا به ابد دست به دامان شماییم
خاریم ولى جزو گلستان شماییم
.
خشکیم ، کویریم ولى شکر گذاریم
صد شکر که لب تشنه ى باران شماییم
.
از رى به امیدى در این خانه رسیدیم
راهى بده آقا همه مهمان شماییم
.
اى کاش که ما را به غلامى بپذیرد
تا فخر کنیم این که غلامان شماییم
.
ما شیعه شدیم از کرم حضرت صادق
مؤمن به تعالیم و مسلمان شماییم
.
ارث از تو گرفتیم که بى تاب حسینیم
دل سوخته ى دیده ى گریان شماییم
.
از یُمن روایات شما روضه نشینیم
در بند حسینیم و گرفتار ترینیم
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *