نظر لطف کریمان به گدا بیشتر است
پس گدا دور و بر بیت شما بیشتر است
چون به این لقمه ی نان لطف خدا بیشتر است
سر این سفره یقین روزی ما بیشتر است
.
سر این سفره نشستیم که نوکر باشیم
تا ابد زیر پر چادر مادر باشیم
.
نمک نام تو در کام ؛ رطب می ریزد
جان فدایت که ز نام تو ادب می ریزد
هرچه در ساغر این سوخته ، رب می ریزد
از تمسّک به تو بانوی عرب می ریزد
.
آسمانی شده ام گرچه زمینی بودم
از همان روز ازل ام بنینی بودم
.
بسته ی چادر تو دست گداها بانو
در طواف قدمت وسعت دریا بانو
حضرت فاطمه ی دوم مولا بانو
محرم راز دل زینب کبری بانو
.
ذکر خیر پسرت حل همه مشکل ها
تا ابد وقف تو هستند همه سائل ها
.
مثل هر روز دوباره جگرش می سوزد
جگرش در غم هجر قمرش می سوزد
پسرش رفته ز دستش سپرش می سوزد
زیر خورشید دو تا پلک ترش می سوزد
.
با عصا آمده خود را برساند امروز
باز با سوز جگر روضه بخواند امروز
.
روضه ی شرم اباالفضل ز چشمان رباب
وعده ی آب اباالفضل به طفلان رباب
روضه ی حال خراب و دل گریان رباب
جای خالی علی بر روی دامان رباب
.
پسرش را سر نیزه به طنابی بستند
بس که افتاد به هر رنج و عذابی بستند
.
روضه می خواند که پروانه پرش زخمی شد
بین بازار تن محتضرش زخمی شد
سنگ بارید ز هر سمت و سرش زخمی شد
در بر مردم شهر پدرش زخمی شد
.
به جراحات تن قافله می خندیدند
وسط ساز و دف و هلهله می خندیدند
.
بی علمدار شدیم و حرم از پا افتاد
گذر آل پیمبر به کجاها افتاد
چقدر پای سرش زینب کبری افتاد
رد شلاق به روی بدن ما افتاد
.
روضه ی ام بنین تا که به این حرف رسید
زینب آمد به سخن از جگرش ناله کشید
.
لحظه ی پر زدنت هست به یادم ای وای
غارت پیرهنت هست به یادم ای وای
نیزه بود و دهنت هست به یادم ای وای
بوریا شد کفنت هست به یادم ای وای
.
بدنت غلت زنان تا ته گودال که رفت
بند آمد نفس مادرت از حال که رفت
.
دیدم از دور که سنگی به سبویت افتاد
دیدم از دور رد چکمه به رویت افتاد
پیش چشمان حرم پنجه به مویت افتاد
گذر خنجر کندی به گلویت افتاد
.
زیر و رو کرد کسی یوسف بی جان مرا
یوسف از نفس افتاده ی عریان مرا
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید