تا کمی پلک چشم من نم شد
بزم عشق دلم فراهم شد
.
صورتم میزبان باران است
مثل برگی که سهم شبنم شد
.
کمر آسمان غمزده ام
چون هلال محرمش خم شد
.
حضرت فاطمه صدایم کرد
دل آواره باز محرم شد
.
اسم اعظم همان حسین است و
آدم از فیض او معظّم شد
.
شکر لله که زنده ماندم و باز
دهه ی اول محرم شد
.
هر شبی که زیاد سینه زدم
فاصله تا خدایمان کم شد
.
ماه اشک است و چشم من گریان
السلام علیک یا عطشان
.
چون محرم ز راه می آید
از دلم سوز آه می آید
.
همه جا بوی سیب پیچیده
خون ز چشمان ماه می آید
.
تو حسینی و بین روضه ی تو
نوکری بی پناه می آید
.
به تن نوکران تو چقدر
این لباس سیاه می آید
.
ناله ی مادری غریبانه
از دل قتلگاه می آید
.
مادری که خمیده ظهر دهم
عقب نیزه راه می آید
.
وای من روی ناقه ی عریان
دختری بی گناه می آید
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید