دیری است که در هوای دلبر
****
دیری است که در هوای دلبر
دل می پردم چنان کبوتر
.
هر پرده ز گوشه ی دل ماست
چون حاجب و پرده دار این در
.
از جان نتراودم به جز مرگ
وز خون رگم به غیر نشتر
.
در ما نکند نراند آن حکم
ما را نکند براند از در
.
گر دشتم و کوه اسیر اویم
در بند وی ام نه بند دیگر
.
در یاد لبش عقیق هستم
در کوه فراق روی دلبر
.
آه ای دل من بساز با بت
آه ای جگرم بمان به آذر
.
جان است و نهفته است در تن
فکر است و نشسته است در سر
.
اکنون که نبینمش عیانی
در هیچ افق به هیچ منظر
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
ما را دم آفتاب کشتند
پیش رخ آن جناب کشتند
.
در گریه شدیم کشته ی مست
ما را وسط شراب کشتند
.
رفتیم تصادفاً به زلفش
ما را سر پیچ و تاب کشتند
.
می کشت به حکم دل بخواهی
ما را نه سر حساب کشتند
.
یک روز خود از ثواب مردیم
یک روز سر صواب کشتند
.
گشتیم هلاک نرگس او
ما را به میان خواب کشتند
.
گفتیم کجاست زندگانی
ما را عوض جواب کشتند
.
ما را وسط دو دیده ی خویش
مابین دو نهر آب کشتند
.
بر خاک چو شیشه ای پر از عطر
بر مقدم بوتراب کشتند
.
اکنون که ملازمان رویش
دل را پس این حجاب کشتند
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
خون جگرم زد از بصر موج
آری که چنین زند جگر موج
.
دریای شرار نامه ی ماست
بستیم به بال نامه بر موج
.
با ما چه کند که تلخ کامیم
گیرم که زند بسی شکر موج
.
ای شیر نجف سری بجنبان
چونان که میان بحر سر موج
.
با یک دو تکان سر بینداز
در نقشه ی دهر و بوم و بر موج
.
تا ری برود نجف به هر باد
تا ری برود نجف به هر موج
.
ماراست میان دوست ساحل
با توست ز زلف تا کمر موج
.
دوشینه که داشت از شرارت
پروانه ی من به بال و پر موج
.
آن شعله مرا محیط غم شد
امید مرا شد از خطر موج
.
در بحر غمت شکست خوردم
من بودم و تخته و دگر موج
.
با خون دل و جگر نوشتم
نیمی روی تخته نیم بر موج
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
از پلک تو ملک تا که نم شد
هر قطره ی قابل تو یم شد
.
احکام امور می نویسد
دستی که به تیغ تو علم شد
.
تو از پس پرده هو کشیدی
عیسای طبیب متهم شد
.
روزی ز عسل به قهر رفتی
بیچاره ز هول خویش سم شد
.
آهوی نگاه شاعرانت
رم کرد به هر کجا حرم شد
.
خورشید به سایه داد تشریف
قنبر نه به خویش محترم شد
.
شد ترس ملازم جدایی
تا همدم عاشقان جنم شد
.
خون تو به خون ما اثر داد
این است که عشق دم به دم شد
.
بیچاره دلم که در فراقت
بازیچه ی عشق و شور و غم شد
.
وصل چو منی به حشر افتاد
از بس که اهم فی الاهم شد
.
چون راه در آن جمال اکمل
در شدت بستگی اتم شد
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
ای عارض تو بهار عریان
ای جبر تو اختیار عریان
.
شیرازه نشد فضائل تو
ای منقبتت بحار عریان
.
پروانه ی داغ ما نشد مهر
جز شمع در اعتبار عریان
.
تن پوش بدوز بر مزارت
زین شعر قصیده وار عریان
.
با ماست ردای زلف دلبر
با توست بنفشه زار عریان
.
هوهوی خدای شد ملبس
در کسوت ذوالفقار عریان
.
برخیز و بپوش خون ما را
بر جاده و رهگذار عریان
.
حتی نجفت چو رخت بندی
دور از تو شود دیار عریان
.
شد گوش من از زمان طفلی
بر حسن تو پرده دار عریان
.
از کعبه اگر که چشم پوشی
رحم است به مستجار عریان
.
صد خرقه به تن کند چو منصور
از دست تو چوب دار عریان
.
چون جامه ی پلک باز کردم
شد دیدهی من شکار عریان
.
بی جلوه ی تو به تن چه پوشد
آیینه ی بی قرار عریان
.
بی روی تو آتشی ننوشم
زین می که بود شرار عریان
.
اکنون که مرا نمی کند مست
این دختر رز تبار عریان
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
بستند فرشتگان تو را صف
سبوح به لب صبوح بر کف
..
حوری به هوای دوست برداشت
از زلف سه تار و از دلش دف
.
هر کس که رود به مکه حاجی است
و آن کس که رود نجف منجف
.
آدم که به آب بود و در گل
بودی تو به صنع خود معرف
.
در سجده بر آدم نخستین
گشتند چو قدسیان ملکف
.
بر مشرف کائنات کردند
سجده ز شرافت تو اشرف
.
عشق تو نداشت در دو عالم
تاریخ صدور و روز مصرف
.
موسی به عدم چو بود می ریخت
از گیسوی تو دوات مصحف
.
اکنون که شد از شکاف دیوار
کعبه به قدم تو مشرف
.
از هجر یگانه چاره این است
کز سوز جگر چو وادی طف
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
تیغ تو علی نبود اگر کج
می رفت دلم به هر سفر کج
.
شد فتح دلم به ذوالفقارت
بگرفت کجی ره دگر کج
.
ای حرف دل تو دم به دم راست
وی زلف سر تو سر به سر کج
.
من مدح دو ابروی تو گویم
این جاست که می شود هنر کج
.
آورده تو را ثقیل نامی
جبریل چو گشته بال و پر کج
.
خورشید کج از افق برآید
گر زلف کنی به رخ سحر کج
.
یک سوی زمین شود گران تر
تیغت چو شود سر کمر کج
.
بیهوده ز تن زره نکندی
شمشیر شود بر آن گهر کج
.
از گیسوی توست یا ز تیغت
پیچد به مدینه گر خبر کج
.
تنها نه ردیف نیست کارم
بل گشته ردیف شعر تر کج
.
وقتی که زبان بریزم و باز
زلفین تو هست بیشتر کج
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
شد ساغر من شراب واجب
شد تیغ تو شیخ و شاب واجب
.
تعظیم خم از شعائر توست
در عهد تو شد شراب واجب
.
بالای تو نیز حکم دارد
در سایه ی توست خواب واجب
.
در زلف تو شرم من ضروری است
در ختم بود گلاب واجب
.
بوسید نبی تو را و گردید
بوسیدن آفتاب واجب
.
دستم همه عمر زیر سنگ است
در گشت چو بر رکاب واجب
.
بر خرمن من شرر مؤکد
بر سوخته ی تو آب واجب
.
زنجیر طبیعتش همین است
ای زلف تو اضطراب واجب
.
بر من سر شعله لال بودن
وقتی شد از آن جناب واجب
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
زان زلف شب و میان باریک
ره سخت شده است و سخت تاریک
.
این محشر کبریاست یا رخ
ما یصنع فیک جل باریک
.
گفتم که ببوسمت از این دور
گفتم که نشانمت به نزدیک
.
شد بوسه تلف ز دوری راه
نزدیک شد احتضار من لیک
.
امید وصال زنده ام کرد
کوری دو دیده ی اعادیک
.
تیغی بدوان به جای نامه
یا تعزیتی به جای تبریک
.
بگذر ز فرات و پیش ما آی
شد دجله دو دیده ی موالیک
.
مگذار مرا ز تو بگیرند
چونان که ز فارس خاک تاجیک
.
اندازه ی وصل تو نبودم
اندازه نگه نداشتم نیک
.
گفتند که سجده بر تو شرک است
” معنی ” است غلام شرک و تشریک
.
من خواستمت خدا نخوانم
ای شأن اجل نمی گذاریک
.
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
.
.
.
محمد سهرابی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید