استاد حاج غلامرضا سازگار
.
جوانی می کند روشن چراغ زندگانی را
چه سود از این که در پیری کنی وصف جوانی را
.
حیات ما به تن روح خدایی بود از اول
دریغا سر بریدیم این همای آسمانی را
.
توانایی چو داری نیستت دوران دانایی
چو دانا می شوی بینی جفای ناتوانی را
.
شکارت می کند دست اجل با تیر مرگ آخر
اگر باور نداری کن نگه قدّ کمانی را
.
اگر خواهی نگیرد دزد ایمان ، خانه ی دل را
به چشم خویشتن آموز رسم پاسبانی را
.
اگر در اوج قدرت ، ناله ی مظلوم لرزاندت
سزد کز شیر حق گیری مدال قهرمانی را
.
ملک در سیر معراج تو از ره باز می ماند
به خود آی و رها کن این سرای استخوانی را
.
کشیده نفس سرکش تیغ ، بهر کشتنت ، جانا !
به جسمت تا بود جانی ، بکش این دیو جانی را
.
به مهمانیّ شیطان نیست ، جز خوان خطا ای دل !
خدا را بر شیاطین واگذار این میهمانی را
.
نفس آلوده ، دل مرده ، بدن کاهیده ، جان خسته
سزد ” میثم ” بخوانی احتضار این زندگانی را
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید