حیات فاطمه را در بحار فهمیدیم

***

حیات فاطمه را در بحار فهمیدیم
حماسه را وسط کارزار فهمیدیم
ز تاج عزت روی انار فهمیدیم
به شوق فاطمه کام انار شیرین بود
.
خدا به فضه ی او فیض دم به دم دارد
میان قلب علی فاطمه حرم دارد
ز بس که تازه عروس علی کرم دارد
رسید رخت عروسی به آن که مسکین بود
.
اگر خدا چو علی یک حَکَم نمی آورد
برای فاطمه اش هم قسم نمی آرود
به تاب تیغ دو ابروش خم نمی آورد
اگر چه دامن پیشانی اش پر از چین بود

.

یهود و کفر به یک جلوه در عناد آمد
زمین ز جور زمان ناگهان به داد آمد
همین که در وسط کوچه گردباد آمد
شکست شیشه ی عطری که عطر آگین بود
.
شکست حرمت دین خدا و قرآن را
گرفت از دو جهان برکت فراوان را
گرفت حق مع الحق حیّ سبحان را
چقدر قول و قرار سقیفه ننگین بود
.
شده است زنده به خونش حقایق اسلام
گرفته وحی ز اسرار خطبه اش الهام
کسی به مجلس ختمش نرفت آن ایام
چقدر حال و هوای مدینه سنگین بود

.

شکست بتکده اما نرفت عادت ها
شکوه شوق تو شد زخمی شقاوت ها
تو رد شدی و پس از آن برای ساعت ها
تمام کوچه پر از لاله های رنگین بود ؟

.

سوال خیل خلایق ؛ خلاف وحدت نیست
مگر که فاطمه تنها گل نبوت نیست ؟
چرا به مجلس ختمش خلیفه دعوت نیست ؟
ز راویان حقیقت سوال من این بود
.
خوشا به حال کسی که به آرزو برسد
دمی ز گفت و شنودی به گفتگو برسد
دم غروب دعا کرد مرگ او برسد
زنی که روی لب بچه هاش آمین بود

.

پر شکسته به کار مَلَک نمی آید
به زخم کاری زهرا نمک نمی آید
دوباره فاطمه سوی فدک نمی آید
چقدر آخر این قصه تلخ و غمگین بود
.
تمام قصه در این کوچه ها تمام نشد
سلام شیر خدا پاسخش سلام نشد
کسی به کرببلا ، حامی امام نشد
مگر سپاه غریبی که حامی دین بود
.
حسین مانده و لعلی که رنگ آب ندید
حسین مانده و زخمی که کس به خواب ندید
کسی شبیه رقیه ولی عذاب ندید
سر بریده ی باباش روی بالین بود

.

.

.

محمدصادق باقی زاده

.