دارن در می کوبن
***
دارن در می کوبن
به فکر آشوبن
.
خدایا پس چرا مادر از سجاده
جای بابا به سمت در راه افتاده
.
ای وای خدایا انگار اینجا به یاد خیبر
رفته به سمت میدون زهرا به جای حیدر
.
یومّاه یومّاه یومّاه یومّاه
.
داره در می سوزه
یه معجر می سوزه
.
توی آتیش داره کم کم در میوفته
خودم دیدم که مادر با سر میوفته
.
این خون که داره روی دیوار و در می جوشه
از تاول آتیشه از زخم رو پهلوشه
.
یومّاه یومّاه یومّاه یومّاه
.
دارن بد می خندن
درو از جا کندن
.
دارن عمدا دل ما رو می سوزنن
طنابو توی دستاشون می چرخونن
.
ای وای خدایا بدجور دست علی رو بستن
از خنده شون معلومه تشنه به خونش هستن
.
یومّاه یومّاه یومّاه یومّاه
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید