در آغوشم تو را با احتیاط آوردم از میدان
***
در آغوشم تو را با احتیاط آوردم از میدان
که ترسیدم جدا گردد سر از پوست آویزان
.
به جای آب غسل از دیده اشک شرم می ریزم
به گلبرگ تنت ای غنچه خاک نرم می ریزم
.
موقت می کنم دفنت که دور از هر بلا باشی
مبادا موقع غارت به زیر دست و پا باشی
.
تو را با خاک پوشاندم ، لحد ای کاش می چیدم
اگر این کار می کردم سرت بر نی نمی دیدم
.
همه ی دشت پر از هلهله و تصنیف است
بین این قوم از آن تیر زدن تعریف است
.
به سر دوش همه حرمله را می بردند
یک نفر گفت چرا شاه بلاتکلیف است
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید