در سینه ناله ای ست شرر بار ای پدر
***
در سینه ناله ای ست شرربار ای پدر
هر ناله ای ست حاوی اسرار ای پدر
.
از راز های من احدی با خبر نشد
نه بچه ها نه حیدر کرار ای پدر
.
باز آمدم که با تو کمی درد دل کنم
از روزگار و مردم بی عار ای پدر
.
دیگر کسی سری به یتیمت نمیزند
از یاد رفته دخترت انگار ای پدر
.
داماد تو وصی تو خانه نشین شده
اصلا وصیتت شده انکار ای پدر
.
حتی جواب هم به سلامش نمی دهند
افتاده مثل اشک ز انظار ای پدر
.
شهری که تا تو بودی امان داشت کافرش
یکباره شد به فرق من آوار ای پدر
.
هیزم رسید و در غم از دست دادنت
شد جای گل نثار عزادار ای پدر
.
راه نجاتی از وسط شعله ها نبود
من بودم و حرارت بسیار ای پدر
.
سر بسته گویمت پس از آن روز تا کنون
پوشانده ام من از همه رخسار ای پدر
.
گلبرگ های یاس تو نیلوفری که نه
با رنگ لاله ماند به دیوار ای پدر
با تازیانه قاب گرفتند و سوره ای
آویز در شد از نوک مسمار ای پدر
.
هنگام راه رفتن خود می خورم زمین
هستم نیازمند پرستار ای پدر
.
حتی زیارت آمدنم مشکلم شده
آه از دو دیده ای که شده تار ای پدر
.
از ضربه ی غلاف همین نکته کافی است
افتاده دست فاطمه از کار ای پدر
.
این رنج ها مرا که جوانم ز پا نشاند
وای از سه ساله کودک بی یار ای پدر
.
موی سفید و قدّ خم و روی نیلی ام
گردد برای او همه تکرار ای پدر
.
دنبال نیزه ی سر بابا دویدنش
در بین سلسه است چه دشوار ای پدر
.
تنها پناه معجرش عباس می شود
ای داد از نبود علمدار ای پدر
.
.
.
شاعر : علی صالحی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید