رسانده ام به تو خود را شبیه باز شکاری
***
رسانده ام به تو خود را شبیه باز شکاری
که روی خاک خدایی نکرده سر نگذاری
بلند شو روی پایت بایست پشت و پناهم
که این سپاه نگوید به من سپاه نداری
.
صدای هلهله ی دشمنان بلند شد عباس
بلند شد ز حرم تا صدای گریه و زاری
.
اگر که ترک سر و دست و چشم کردی از اول
بنا نبود سرت را به حرمله بسپاری
.
نبردمت به سوی خیمه گه که ماه بلندم
تو سایه بان حرم باش وقت نیزه سواری
.
به تیر بسته شده چشم هات تا که نبینی
سوار ناقه شده خواهرت بدون عماری
.
برو بپرس از آن سرخ موی شامی کافر
به دست دخترکم داده رفتن تو چه کاری
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید