روضه خوان سر تو خواهم شد
***
روضه خوان سر تو خواهم شد
اشک هایم زبان حال من است
باورش سخت باشد اما این
معجر پاره پاره مال من است
.
مثل ما بی پناه ها انگار
تو هم از راه دور آمده ای
بوی دود از سر تو می آید
گوییا از تنور آمده ای
.
سیلی زجر نیمه شب بابا
از منِ خسته تاب را برده ست
بار دیگر بیا و صحبت کن
گرچه لب هات خیزران خورده ست
.
مثل پیشانی ات شکسته دلم
این همه درد ماجرا دارد
با سرت آمدی به دیدن من
مثل بابای من کجا دارد
.
به خدا بودن و نبودن من
به وجود تو بستگی دارد
دخترت مثل مادرت بابا
درد پهلو شکستگی دارد
.
مثل مادر بزرگ با سختی
دست خود را گرفتم از دیوار
چون که در این سفر زمین خوردم
از روی ناقه ها هزاران بار
.
خواستم از خدا که جان بدهم
دست خود را به آسمان بردم
از چهل تن که نه چهل منزل
چند روز از همه کتک خوردم
.
.
.
سید محسن علوی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید