زل می زند به دور و برش غصه می خورد
***
زل می زند به دور و برش غصه می خورد
با هر نگاه شعله ورش غصه می خورد
حالا میان این همه نامرد روزگار
دارد برای تاج سرش غصه می خورد
.
شاید اگر غلط نکنم رسم عاشقی ست
باید که خون شود جگرش غصه می خورد
.
بر آن چه آمده به سرش نه به خاطر
اهل و عیال در سفرش غصه می خورد
.
گاهی به یاد اشک یتیمان مجتبی
گاهی به یاد گل پسرش غصه می خورد
.
هر شب به تیر و تیغ و سنان فکر می کند
در هر نوافل سحرش غصه می خورد
.
در بین سوت و هلهله ها تا که می رسد
یک نعش پاره در نظرش غصه می خورد
.
این کوفه اشک قافله را در می آورد
بر زینب و دو چشم ترش غصه می خورد
.
پرتاب سنگ و نی همه تفریح کوفی است
با زخم های بال و پرش غصه می خورد
.
بالای بام دارالعماره که می رسد
زل می زند به دور و برش غصه می خورد
.
.
.
علیرضا خاکساری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید