سال ها گریه سال ها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
.
روزگارش گذشت با روضه
کوچه ، در ، طشت چند تا روضه
.
بانی و روضه خوان و سینه زن است
سوخته نام دیگر حسن است
.
دوستانی چو دشمنان دارد
گله از دست این و آن دارد
.
کارد بر روی استخوان دارد
گرچه هر روز میهمان دارد
.
شأن او را کسی نفهمیده
از مدینه حسن چه ها دیده
.
کس نفهمید ابتلایش را
در گذر بغض بی صدایش را
.
جوشن زیر این عبایش را
روی پا زخم آشنایش را
.
غصه اش را خضاب کرد حسن
مرگ را انتخاب کرد حسن
.
وای اگر بی کس حرم باشی
خسته از جان به هر رقم باشی
.
بین خانه اسیر غم باشی
روزه باشی و تشنه هم باشی
.
پر شکسته ز خاک پر بکشی
زهر را جای آب سر بکشی
.
چون حسن بی کسی به دهر نبود
شأن او طعنه های شهر نبود
.
با کسی جز مغیره قهر نبود
جگر پاره اش ز زهر نبود
.
داغ ناموس بود بر جگرش
به در خانه بود هر نظرش
.
داغ آن روز که رسیدند و
چهل نفر داد می کشیدند و
.
پدرش را غریب دیدند و
مادرش را زمین کشیدند و
.
همه قاتل شدند حتی در
بی هوا رد شدند از مادر
.
گرچه آماده ی جدایی بود
به لب تشنه اش نوایی بود
.
دلش انگار کربلایی بود
وقت گریه به روضه هایی بود
.
روضه ی ذبح از قفای سری
زدن خواهری به پای سری
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید