سفره ی باز تو آنقدر گدا پرور بود
روز و شب سفره ات از خیل گدا محشر بود
.
یک سرش بود ز خانه سر دیگر کوچه
خوب دیدند همه لطف تو سرتاسر بود
.
غیر بیت الحسن این شهر کرم خانه نداشت
که در این شهر فقط خانه ی تو بی در بود
.
کاسه آبی به گدا دادی و سرمستش کرد
آب چاه تو خودش شعبه ای از کوثر بود
.
هرکس آمد به مدینه تو پناهش دادی
خواه اگر ناصبی و خواه اگر کافر بود
.
گرچه انواع غذا بود سر سفره ی تو
رزق هر وعده ی تو نان جو چون حیدر بود
.
تا که سگ سیر نشد لب به غذایت نزدی
کرم و جود تو مافوق تر از باور بود
.
کیمیای قدمت نقل دهان همه شد
کف نعلین تو می خورد به هرجا زر بود
.
کرد توهین به تو اما به رویش خندیدی
گرچه می سوختی و چشم تو از غم تر بود
.
کاش می شد نکند پیر تو را سنّ کمت
خم نمی شد اگر اینقدر قدت بهتر بود
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید