سگ کویت به دست آرد رگ خواب غزالان را
اگر که سرمه ی چشمش کند خاک خراسان را
.
چنان احساسی و پاک و لطیف و مهربان هستی
که شاعر می کند عشق تو لات چاله میدان را
.
غبار خاک پایت را نسیم آورد تا تهران
بنا کردند بازار طلای سبزه میدان را
.
تو آن شاهی که برعکس عرب ها با کمی لبخند
بدون جنگ و خونریزی گرفتی خاک ایران را
.
به پر بشکافت نیلِ مردم دور ضریحت را
خدای طور ! موسی کرده ای انگار دربان را
.
قسم خوردی که می آیی سه موطن بعد جان دادن
دریغ از بخت ! عزراییل هم پس می زند جان را
.
اگر گریان به دیوار حرم تکیه نمی دادم
کدامین کوه طاقت داشت این حال پریشان را ؟ …
.
گرفته کفشداری جای کفش انگار پایم را
به این ترفند پابند توام باقی دوران را
.
.
.
هادی جانفدا
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید