سیر و سلوک من شده آواره بودن
****
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی چاره بودن با وجود چاره بودن
.
هر کس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
.
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
.
رفتند اما یک نفر دور و برم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
.
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
.
این شهر بی درد است ، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد ، خیلی طوعه مرد است
.
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
.
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
.
اینجا وفا دارد ، وفاهای دروغی
بازار هم دارد ، چه بازار شلوغی
.
بازار ، دنبال وفا رفتم ، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
.
حالا که دستم بسته شد یاد علی ام
معلوم شد امروز داماد علی ام
.
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر ؟
گفتم سرم را طوعه می گیرد به دامان
اما سرم را کوفیان دادند طفلان
.
مانند قربانی تنم را می کشیدند
دست مرا بستند و از پا می کشیدند
.
می خواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید