شبا اشکای خورشیدو توی مهتاب می بینم
آقا از بس که دلتنگم حرم رو خواب می بینم
توی دنیای بی دردا حرم درمون دردامه
خلاصه میشه آرامش همونجایی که آقامه
.
تو میدونی من تنها با تو آرامشی دارم
میدونم خیلی آقایی من از تو خواهشی دارم
.
نگیری از من اسمت رو حسینه رمز اکسیرم
اگه یک روز اسمت رو نیارم زود می میرم
.
تو که انقدر آقایی بیا فکری به حالم کن
نبودم نوکر خوبی بیا آقا حلالم کن
***
من از تو مزد نوکری ام را گرفته ام
تنها مرا به خاطر کم کاری ام ببخش
***
تموم بچگی من خلاصه میشه تو هیئت
اگه الان کمی خوبم داره یک ریشه تو هیئت
.
تو هیئت مادرم می گفت باید پشت درت باشم
دعام می کرد با گریه همیشه نوکرت باشم
***
سماوری که به بزم حسین می جوشد
بخار رحمت آن جُرم خلق می پوشد
.
حدیث باده و تسنیم و سلسبیل مگو
بگو حکایت مستی که چای می نوشد
***
تو آبدارخونه می رفتیم می دیدیم چای و قندونو
کنار چایی روضه می دادن حاجتامونو
.
نفهمیدم چی بود روضه ولی مادر رو می دیدم
زیر چادر سرش پنهون صدا گریه ش رو می شنیدم
.
یجوری روضه می خوندن که حال مادرم بد شد
فقط انقدر فهمیدم برا اهل حرم بد شد
.
حسین جان آه از اون ساعت که خون از ابر می بارید
توی گودال افتادی سرت رو شمر می برّید
.
چشم بر هم بزنی شمر برش گردانده
چشم بر هم بزنی پیرهنش پاره شده
چشم بر هم بزنی خواهرش آواره شده
.
.
.
باد گرمی وزید در گودال
شمر آمد پرید در گودال
.
بر روی سینه ی حسین نشست
خنجرش را کشید در گودال
.
دست در گیسوی حسین انداخت
مادرش را ندید در گودال
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید