صدایت می زنم یا قاضی الحاجات .. ، پنهانی
***
صدایت می زنم یا قاضی الحاجات ، پنهانی
صدایت می زنم با حال اندوه و پشیمانی
.
صدایت می زنم یا ایُّهاالرحمن ، نگاهی کن
نگاهی کن به حال و روز من ، این نابسامانی
.
اگرچه من نمک گیری نمک نشناس هستم ، باز
نیاوردی به رویم ، راه دادی ام به مهمانی
.
به تو رو می زنم با کوله باری از گناهانم
به تو رو می زنم ای مهربان ، رو برنگردانی !
.
بگو درد دِل خود را به غیر از تو به که گویم
تویی که دردهایم را نگفته نیز می دانی
.
پر و بالم به چنگ نفس سرکش سخت زنجیر است
قفس تنگ و نفس گیر است ، وای از مرغ زندانی
.
دلم لم یزرعِ اندوه خیزی از گناهان است
ندیده تا به این لحظه به خود ، یک قطره بارانی
.
نماز و روزه های ناقصم بوی ریا دارد
به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی
.
حُسین گفتن بدونِ اشک را هرگز نمی خواهم
مرا ای کاش با هر ” یا حسین” گفتن بگریانی
.
مگیر این نعمت چشم تر و آشفته حالی را
وگرنه بنده ی خاطی ندارد راه جبرانی
.
در آتش هم بیندازی ، بگویم : دوستت دارم
دلت می آید آیا عاشق خود را بسوزانی !؟
.
خدایا این گنه کار از عذاب قبر می ترسد
از آن لحظات تنهایی ، از آن ساعات ظلمانی
.
تو را جان علی موسی الرضا ، با من مدارا کن
به حق بوسه ام بر مضجع شاه خراسانی
.
دم افطار ها با کام تشنه روضه می چسبد
بخوانی روضه ی های تشنگی شاه عطشانی
.
لبش ذکر خدا می گفت ، لعنت بر سنان مست
لبش ذکر خدا می گفت ، وای از نیزه ی آنی
.
صدای استخوان هایش تمام عرش را لرزاند
به زیر سم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی
.
.
.
بردیا محمدی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید