عمه بیا که کوکب بختم بر آمده
تابیده صبح وصل و شب غم سر آمده
.
شام سیاه و کلبه ی ویران و بی چراغ
ما را چه میهمان عزیز از در آمده
.
ای غم رسیدگانِ دل افسرده مژده باد
کاینک مسیح با دم جان پرور آمده
.
برگوی با کسی که یتیمم خطاب کرد
امشب ببین که باب مرا در بر آمده
.
گر پا برهنه در پی بابا دویده ام
امشب پدر به دیدن من با سر آمده
.
دیشب کجا بُد است که با روی غرق خون
آمیخته به خاک و به خاکستر آمده
.
.
.
استاد سید رضا مؤید
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید