فروغ دیده ی من دست نیزه ها افتاد
***
فروغ دیده ی من دست نیزه ها افتاد
عصای پیری من زیر دست و پا افتاد
.
به زخم نیزه ای از روی اسب از پهلو
مرا به خاک جگر گوشه ریخت تا افتاد
کسی که بین مژه کرده ام بزرگ آیا
چنین ز هم شده پاشیده در عبا افتاد
***
مثل حیدر برگشت
آنقدر تاخت که تقدیر مقرر برگشت
.
موسپیدان سپاه
همه گفتند جوانی پیمبر برگشت
.
در مصاف اکبر
هر چه سردار به جنگ آمده بی سر برگشت
.
میمنه رفت به جنگ
چشم بر هم زدم از قسمت دیگر برگشت
.
تا که نامش را گفت
تیغ ها باز به سمت علی اکبر برگشت
.
مثل جدش جنگید
او علی رفت به میدان و علی تر برگشت
.
از دل گرد و غبار
ارتشی یک نفره از دل لشگر برگشت
.
شد به شدت قسمت
تن این شیر پسر گشت به سرعت قسمت
.
ارث آل علی است
بین بابا و علی اش شده غربت قسمت
.
علوی و نبوی
بین سیمای علی گشت شباهت قسمت
.
در ضریح بدنش
بین یک لشگر خنجر شده حاجت قسمت
.
نه فقط بین نبرد
که برایش شده انواع شهادت قسمت
.
ارباً اربای علی
بدنش روی عبا هم شده قسمت قسمت
.
پیر و سرگردان است
بین این جمع پراکنده پدر حیران است
.
کوثر خون آلود
همه ی سهم من امروز از این قرآن است
.
در عزای بدنت
خنجر و تیر و کمان ؛ تیغ و سنان گریان است
.
هیچ حرفی نزدی
چون سر نیزه میان دهنت مهمان است
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید