مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
***
مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده
.
در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده
.
هی قافیه در قافیه افتاد به پایش
از شوق غزل های به دفتر نرسیده
.
از خیمه برون آمد و آمد به تماشا
هرکس به تماشای پیمبر نرسیده
.
با اشک پدر گفت که برخیز موذن
هرچند که هنگام اذان سر نرسیده
.
یک بار شهادت بده حق با چه کسی بود
تا آتش تردید به باور نرسیده
.
آرام برو مایه ی دلگرمی بابا
آرام برو قصه به آخر نرسیده
.
می رفت ؛ نگاهش به پدر بود کماکان
دلتنگ پدر بود به مادر نرسیده
.
با تیغ دو ابروی کجش مثل اباالفضل
مشغول قتال است به لشگر نرسیده
.
گفتند که بغضاً لِعَلی زود بیاید
هر کس به مصاف یل خیبر نرسیده
.
بر دور ضریح زرهش در دل لشگر
جز تیر و سنان زائر دیگر نرسیده
.
ای کاش که می شد پدرش زود بیاید
تا کار به غارت شدن سر نرسیده
.
از اسب نگاهی به علی کرد حسین و
سمت پسر افتاد به پیکر نرسیده
.
معلوم شد از آینه کاری شدن دشت
سمت حرم این جمع مکسر نرسیده
.
ابوالفضل عصمت پرست
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید