نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است
***
نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است
غمی که می کُشدم عاقبت غم یار است
.
به یاد خواب رقیه به یاد حمله ی زجر
زمان خواب ، دو چشمم همیشه بیدار است
.
تو را خدا جلویم گوسفند سر نبرید
دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است
صدای گریه ی نوزاد می کشد ما را !
خدا کند که بخوابد ! رباب تبدار است
.
نمی روم سر بازار دردسر دارد
عذاب هر شب من ازدحام بازار است
.
حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا
حصیر روضه ی مکشوفه ی من زار است
.
هنوز بعد چهل سال درد پا دادم
هنوز بر کف پایم نشانی خار است
.
هنوز جای غل و سلسله به گردنم است
هنوز چشم من از مشت بی هوا تار است
.
آهای مردم ” اَذَلَّ عزیزنا ” یعنی
محله ای بروی که هجوم اشرار است
.
مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد
امان ز غربت مردی که بدگرفتار است
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید