ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
***
ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
بین گذر با دیده های تر زمین خورد
.
زهرا و حیدر آینه بودند ، هم را
زهرا زمین که خورد ، پس حیدر زمین خورد
.
در سر وقار مرتضی را با خودش داشت
بد شد ؛ میان جمعیت با سر زمین خورد
.
طفلی حسن در کوچه خیلی دست و پا زد
تا پا شود مادر ، ولی آخر زمین خورد
.
این رفتن و این آمدن ، چه دردسر داشت !
یک گوش سنگین شد ، دو تا گوهر زمین خورد
.
خیلی دلش می خواست که زینب نفهمد
امّا ؛ نرسیده به پشت در زمین خورد
.
یک روز زیر دست و پا مادر زمین خورد
یک روز زیر دست و پا دختر زمین خورد
.
زهرا زمین که خورد ، با معجر زمین خورد
زینب ولی ، صد بار بی معجر زمین خورد
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید