چشمام دریاست ، انگار رویاست
***
چشمام دریاست ، انگار رویاست
عمه بیا ببین بابا حسین اینجاست
.
از زجر سیلی ، تاره نگاهم
اما رو لب هاش رد خیزرون پیداست
.
بگیرم زخم رو چشماتو
مگه رقیه مرده
.
دیدم که سرت از روی نیزه افتاد
زدم هر دفعه بابا فریاد
مگه رقیه مرده
.
چرا با سر اومدی عزیزتر از جونم
چشماتو ببند برات لالایی می خونم
بهم می خوای بگی دوستم داری می دونم
.
ای بابا بابا حسین ، بابا بابایی
.
شب بود بابا ، موندم تنها
افتادم از ناقه با صورت رو خاکا
.
تو اون سیاهی ترسیده بودم
زد بی هوا سیلی به من به پیش زهرا
.
از اون شب دارم سردرد وحشتناکی
ببین که صورتم شد خاکی
ولی فدا سر تو
توی شام کشیدم از سرم معجر رو
با آستینم پوشوندم سر رو
ولی فدا سر تو
.
هر چقدرم می زدند بودم عزادارت
دختر شهیدم و مردونه پا کارِت
من با گریه هام شدم یک پا علمدارت
.
ای بابا بابا حسین ، بابا بابایی
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید