گرچه عمری در غریبستان زندان پرپرم
باغبانم ؛ باغبان لاله های کوثرم
.
روزگاری همدم خورشید بودم سال ها
ماه شب حتی نمی داند چه آمد بر سرم
.
خواب دیدم دخترم دارد صدایم می زند
باز هم پیچیده در زندان صدای دخترم
.
در هجوم ضربه ها از بس تنم نیلی شده
می توان گفتن شدم خیلی شبیه مادرم
.
استخوان ساق پاهایم سال ها کوبیده شد
حلقه ی زنجیر می گرید به پای پیکرم
.
صورتم بر خاک زندان و نگاهم سوی در
من به زحمت نام فرزندم رضا را می برم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید