السلام ای اشرفِ خَلقِ اله العالمین
قبله ی امُّ القری ، تکبیره الاحرام دین
.
اسم اعظم ، عقل کل ، مالک رقاب انس و جان
آیه ی رحمت ، امام دین ، امیرالمؤمنین
.
مسند آرای خلافت ، آبروی کائنات
قرّهُ العین ملائک ، عرش را کرسی نشین
.
قاسم الارزاق از مِمّا رَزَقْنا ینفقون
ساقی اَنهار خَمْر لِذّتاً لِلشّاربین
.
انبیا و اولیا را در حقیقت چون الف
هم به معنی اولین و هم به صورت آخرین
.
مرغ دست آموز باغ دانشت روحُ القُدُس
طفل ابجد خوانِ مکتب خانه ات روح الامین
.
دخل و خرج مشرق و مغرب به فرد مهر و ماه
می برند از نسخه ی امرت کرام الکاتبین
.
محضر کروبیان را از تو تحریر سجل
خاتم پیغمبران را نام تو نقش نگین
.
در هوای جست جویت چرخ یک بیهوده گرد
در قفای اقتدارت خضر یا صحرانشین
.
آنکه از اسرار ذات کردگار آگاه بود
واقف از اسرار ذاتش هم رسول الله بود
.
ای ندیده دیده ی گردون چو بازوی تو کس
آستینت آستین قدره الله هست و بس
.
شحنه ی عدلت چو آراید سریر انتقام
بسته عنقا را به تار عنکبوت آرد مگس
.
در صف پیکار بر فوج سپاه دشمنت
بهر قبض روح ، عزرائیل گردان چون عسس
.
پادشاهی یافت از نامت سلیمان در جهان
با وجود آنکه چون خاتم نبودش دسترس
.
دیگران را بر تو چون بتوان مقدم داشتن ؟
کی توان پوشید روی بحر را با خار و خس
.
در ولایت صادق القول است اگر دم می زند
صبح را با آنکه باشد زندگانی یک نفس
.
فرش ایوان جلالت می شد از روز ازل
پرچم زر تار خورشید ار نبودی مندرس
.
گر نبودی کفر گفتم نسبتت تا انبیا
فرد دفترخانه ی تقدیر گشته پیش و پس
.
با حیات دشمنان هرگز نگردیده است جمع
ذوالفقارت تا به بازوی تو بودش دسترس
.
دست و تیغت چون علَم شد گفت این پروردگار
لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار
.
ای که اسرار تو را الله اکبر یافته
رتبه ات را از بنی آدم پیمبر یافته
.
در شب معراج سلطان سریر اِصْطفی
در حریم قاب و قوسینت مقدر یافته
.
حق تعالی بسته عقد حضرت زهرا به تو
تا قیام قائم از این عقد گوهر یافته
.
سرّ سبحان الذی اَسْری که می گوید به خلق
رمز این را احمد مرسل مکرر یافته
.
قاصد چابک خرام فکر در بالا روی
عقل را در بحر ادراکت شناور یافته
.
سال ها صحرا رَوی ها کرده با عمر دراز
خضر اسرار تو را فی الجمله در بر یافته
.
از حُذیفه ماه پوشیده است تشریف یمین
چهره ی زرتاب خورشید از ابوذر یافته
.
روز میدان مصافت از سر اعدای دین
کیمیاگر یک جهان گوگرد احمر یافته
.
بوترابت گر نبایستی که گردیدی لقب
آدم خاکی کجا از خاک گشتی منتسب
.
ای که بودی از ازل روح و روان مصطفی
جسم تو جسم نبی ، جان تو جان مصطفی
.
شد لبالب موج بحرین معانی از گهر
تا رسانیدی دهان را بر دهان مصطفی
.
سرنوشت انس و جان را خامه ی تقدیر شد
یک زبان شد تا زبانت با زبان مصطفی
.
گلبن باغ نبی را با تو چون پیوند شد
از تو شد سرسبز دائم گلستان مصطفی
.
در حقیقت هست ربطی صورت و معنی به هم
داشت آن ربطی که با جسم تو جان مصطفی
.
گر منوّر عالم ایجاد از نور نبی است
از تو روشن شد چراغ دودمان مصطفی
.
ای که عقل نکته سنج از رتبه ات پیدا نکرد
در خور قَدرت مکانی جز مکان مصطفی
.
با رسول الله یکی بودی ، دو تا پنداشتن
زآنکه احول بود چشم دشمنان مصطفی
.
نیستم حَسّان ولی کمتر ز حَسّان نیستم
لیک گویا هست و هستم از زبان مصطفی
.
گر فتد عکس خیال التفاتت سوی من
روزگار آیینه می سازد ز آب روی من
.
ای که می داند خدایت ، یا امیرالمؤمنین
می شناسد مصطفایت ، یا امیرالمؤمنین
.
با یدالله سر برآورد است از یک آستین
بازوی خیبر گشایت ، یا امیرالمؤمنین
.
هر دو عالم را به دور افکند چون خس در کنار
موج دریای عطایت ، یا امیرالمؤمنین
.
دست سایل چون کف موسی ید بیضا شود
آرد از جود و سخایت ، یا امیرالمؤمنین
.
یا کلام حضرت باری ست ، یا قول نبی
هر که می گوید ثنایت ، یا امیرالمؤمنین
.
کس نمی داند به غیر از حضرت پروردگار
ابتدا و انتهایت ، یا امیرالمؤمنین
.
آدم آورده پناه از ترک اولایی مگر
بر حریم کبریایت ، یا امیرالمؤمنین
.
نوح از کشتی گرفته کاسه ی چوبین به دست
گشته در معنی گدایت ، یا امیرالمؤمنین
.
با خدا و مصطفی در معرفت بیگانه نیست
آنکه گردید آشنایت ، یا امیرالمؤمنین
.
حق تعالی گر نمی فرمود اسرار تو را
مصطفی هم خود نمی دانست مقدار تو را
.
ای که ایمان خلائق فرع ایمان شماست
اصلِ دین تصدیق بر کیفیت شأن شماست
.
هر که در ارض و سما و عالم ایجاد هست
ز ابتدا تا انتهای عمر مهمان شماست
.
با جلال قُبّه ات این آسمان لاجورد
غنچه ی نیلوفری از بحر عمّان شماست
.
با وجود این مروّت یا امیرالمؤمنین
این تغافل دور از الطاف و احسان شماست
.
عالمی از ظلم و دست انداز عدوان شد خراب
خاصه این کشور که ویران گشت ، ایران شماست
.
آنچه از باد مخالف غرق شد در بحر ظلم
کشتی ناموس و ننگ دوستداران شماست
.
این قلمرو گشت از مستوفیان زیر و زبر
آخر این ویرانه سکنای محبّان شماست
.
مقبلت در صورت آزاد است ، در معنی اسیر
گر تبه کار است ، امّا از غلامان شماست
.
گرچه سلمان و اباذر نیست ، اما سال هاست
ذاکر شاه شهیدان و ثناخوان شماست
.
بایدش مضمون چو اخلاص تو بر جان داشتن
شاعری آن به نباید شعر پنهان داشتن
.
تا به دولت در زوایای نجف کردی مقام
منزوی شد از فراقت قبله ی بیت الحرام
.
کعبه با آن اعتبار و جاه از رشک نجف
می زند سنگ از حجر بر سینه تا روز قیام
.
بازگشت حاجیان بر روضه ات بی وجه نیست
عمره می آرند برکوی تو از بیت الحرام
.
کعبه تا بیرون شدی از وی سیه پوشیده است
چون سواد خالی از اکلیل نزد خاص و عام
.
در حرم غالی تو را دیده است می گوید خدا
زآنکه صاحب خانه را در خانه می باشد مقام
.
بس که می آید سلام عرش بر خاک درت
خلق می گویند درگاه تو را دارالسّلام
.
منتظم گردید تا در سلک مداحان تو
عرفی از لطف تو شرعی گفت دیوانش تمام
.
گر نبودی از ازل پای ولایت در میان
جان کجا با جسم خاکی می گرفتی انسجام
.
بهر استقبال احباب جناب ات روز دین
حوریان با رقص می آیند از خلد برین
.
.
.
ملا مقبل اصفهانی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید