یا علی گفتیم و راه عشق را پیموده ایم
در پناه بیرق آل علی آسوده ایم
.
سر به روی خاک پای آل زهرا سود ه ایم
از همان بدو تولد سامرایی بوده ایم
.
گرچه حق این سینه ها را کربلایی آفرید
سائلان کربلا را سامرایی آفرید
.
در غریبستان دنیا آشنای ما حسن
کار ماها نوکری ، دنیا و عقبا با حسن
.
بال پرواز قنوتم یا کریم و یا حسن
سائلی از هر کسی باشد حرام الا حسن
.
مجتبای دوم این خانواده الدخیل
کار این سائل به لطف تو فتاده الدخیل
.
بهترین انگیزه ی صوم صلات ابروی تو
یک جهان دارد مسلمان آن خم گیسوی تو
.
هر که را اقبال باشد تا ببیند روی تو
می کشد هو یا علی هو یا علی در کوی تو
.
دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن
هو حسن احمد حسن زهرا حسن حیدر حسن
.
می رسد از خاک راهت معجزات نو به نو
آسمان از رد پایت می کند اختر درو
.
رخت غم دارد به تن کعبه اگر آهش شنو
عاقبت قسمت نشد تا که بگردد دور تو
.
می رسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان
که خداوند آفریده یک خدا در این جهان
.
مدح تو با واژه ها غیر از خیالی خام نیست
هر چه می ریزد به پیمانه به جز اوهام نیست
.
مستی ما را به جز تصویر تو در جام نیست
هرکسی جان داده با عشق شما ناکام نیست
.
شان هر کس می شود پیدا ز حال والدین
مادرت انسیه الحورا پدر مرد حنین
.
ریخت بر هم طعم لب های تو بازار عسل
چشم هایت را گشودی آفریده شد غزل
.
زلف هایت را شب یلدا شده ضرب المثل
سجده بر محراب ابروی حسن خیر العمل
.
هر دو عالم را بگردی گر پی مِی پروری
نیست مثل باده ی انگورهای عسگری
.
از فلک باید تماشا کرد خاک پای تو
حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو
.
روز محشر محشری دیگر قد و بالای تو
در قیامت هم شفاعت حق نوکرهای تو
.
باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم
بار کج این بار آمد از صراط مستقیم
.
مژه هایت صف کشیده تا کند غارتگری
تیغ ابرو را کشیدی جان به لب ها آوری
.
با اشارات نظر داری تو فتح خیبری
حیدری تو حیدری تو حیدری تو حیدری
.
چشم هایت را بهشت جاودانی گفته اند
زلف هایت را مسیر زندگانی گفته اند
.
دامنت را گستراندی آسمان ها کشف شد
زیر سایه سار پلکت کهکشان ها کشف شد
.
حد جودت تا عیان شد بی کران ها کشف شد
تا که بشناسم شما را هفت خوان ها کشف شد
.
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ای آشنا
قدر تو مجهول مانده ای امام سامرا
.
السلام ای صاحب صحن سرای بی کسی
آشنای غربتی و آشنای بی کسی
.
آن در و دیوارها گشته بنای بی کسی
می رسد از خشت خشت آن صدای بی کسی
.
ای فدای تو و آن صحن سرای خلوتت
جای دارد جان دهم آقا برای غربتت
.
چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین
آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین
.
سامرایت پایتخت عاشقی در عالمین
تا حسن آید پس از او می رسد نام حسین
.
بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام
آخر سر با حسینت می رسد روز قیام
.
دست بر پهلو گرفتی مثل مادر وای وای
مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای
.
پیکرت می سوزد از تب بین بستر وای وای
از عطش وای از جگر گردیده پرپر وای وای
.
لرزه افتاده به دستت آب خوردن مشکل است
با لب تشنه خدایا جان سپردن مشکل است
.
از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت
کودکت با کاسه ی آبی رسیده در برت
.
بر روی دامن گرفته این دم آخر سرت
نوش جان آبی بنوش از مهر زهرا مادرت
.
نوش جان آبی بنوش آه ای امام عالمین
نوش جان تر کن لبت را یاد لب های حسین
.
گرچه عمر تو گذشته روز و شب در بین بند
از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
.
حال روی دست طفلت چشم هایت را ببند
جان بده آرام در آغوش او دیگر بخند
.
مثل آن شش ماهه که بر روی آغوش پدر
خنده بر روی لبانش بود و می زد بال و پر
.
.
.
موسی علیمرادی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید