اشعار آیینی خیمه...
از ابتدای گدا بودنم گدای توام

از ابتدای گدا بودنم گدای توام

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 25 بهمن 1402
صاحب اثر

از ابتدای گدا بودنم گدای توام

متن شعر

از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام
.
ز کودکی فقط از کوچه ی تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقَدر ، آشنای توام
.
مرا بزرگ مکن کوچکت شده ام کافی ست
طلا برای چه وقتی که خاک پای توام
.
دخیل من به ضریح جدید بسته شده
برای هیچ کسی نیستم برای توام
.
پرم شکسته پر دیگری تفضل کن
هوایی سحر گنبد طلای توام
.
به کربلا و مدینه به کاظمین قسم
گدای در به در شهر سامرای توام
.
چقدر خوب که پای شماست نوکری ام
خوشم که سفره نشین امام عسکری ام
.
به آب خشکی لب های تو شرر زده است
تمام حرف دلت را دو چشم در زده است
.
شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی
چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است
.
تمام حجره برایت گریز سوختن است
غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است
.
کسی به پیش نگاهت زن تو را نزده
درِ سرای تو را کِی چهل نفر زده است
.
نه چشم های نوامیس تو به مردم خورد
نه هیچ کس به نوامیس تو نظر زده است
.
نه تازیانه به دست کسی ست در کوچه
نه دختران تو را موقع گذر زده است
.
نه هیچ کس به گلوی تو خنجری انداخت
نه هیچ کس به سر دخترت سپر زده است
.
اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری
نرفته ای ته گودال و پیرهن داری
.
.
.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *