من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید
***
من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید
شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید
.
از بس که دور گشتم از خانه ی حبیبم
گم گشته است راهم دست مرا بگیرید
.
با زورقی شکسته خود را رساندم اینجا
تنها و بی پناهم دست مرا بگیرید
.
آغوش خود گشودی اما فرار کردم
برگشته غرق آهم دست مرا بگیرید
.
وقتی که غیرتم رفت شوق عبادتم رفت
درمانده از گناهم دست مرا بگیرید
.
یا رب الهی العفو یا رب الهی العفو
.
عهد شباب رفت و مویم سفید گشته
بی حد شد اشتباهم دست مرا بگیرید
.
شد آرزوی این دل ایوان طلای حیدر
غیر از نجف نخواهم دست مرا بگیرید
.
تنها ره نجاتم شش گوشه ی حسین است
بی کربلا تباهم دست مرا بگیرید
.
هر شب ز آه زینب محزون و دلشکسته
گریان قتلگاهم دست مرا بگیرید
.
یا رب الهی العفو یا رب الهی العفو
.
.
.
شاعر : مجتبی قاسمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید