اشعار آیینی خیمه...

چهار پاره ی تن

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 11 شهریور 1402

میان بارش بارانی از ستاره رسید

متن شعر

میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی … اما چهارپاره رسید
.
چهار پاره ی تن ، نه چهارپاره ی دل
چهار ماه شب بی کسی ولی کامل
.
چهار ابر به باران رسیده درساحل
چهار رود به پایان رسیده دریا دل
.
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غم انگیز و مادری نگران
.
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریه دار شوی
.
مدینه ، حسرت دیرینه ی دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
.
چقدر خاطره مانده است در مفاتیحش
و دانه دانه ی اشکی که بوده تسبیحش
.
نشسته بود شب جمعه ای کنار بقیع
کمیل زمزمه می کرد در جوار بقیع
.
غروب ، لحظه ی تنهاییش دوباره رسید
غروب ها دل او خون تر است از خورشید
.
به غصه های جگرسوز می زند پهلو
دوباره شعله کشیده است آب وقت وضو
.
شروع می کند او لیله المصائب را
همین که دست به پهلو نماز مغرب را …
.
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بی کسی پس از مغرب
.
در آسمان نگاهش که بی ستاره شده
چهار آینه مانده ، هزار پاره شده
.
شکست آیینه هایش میان گرد و غبار
شلمچه ، ترکش و خمپاره ، کربلای چهار
.
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند
.
و همسری که به دل غصه ای گذاشت وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت وَ رفت
.
اگرچه بین غم و غصه های خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضه اش برپاست
.
طراوتی که نرفته است سال ها از دست
بهشت خانه ی او سفره ی اباالفضل است …
.
.
.
رضا خورشیدی فرد
.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *