با تیغ های تشنه موافق شدی علی
تا این چنین ز هم متفرّق شدی علی
.
معصومی و به قوم ستمکار خورده ای
شیری ولی به گله ی کفتار خورده ای
.
جوشن که داشتی جگرت تکه تکه شد
حتی کلاه خود سرت تکه تکه شد
.
تکه به تکه نیزه به نیزه هجا هجا
قطعه به قطعه بخش به بخش و جدا جدا
.
ای کاش اینقدر قد و بالا نداشتی
من خواستم ببوسمت و جا نداشتی
.
با بغض گریه کردم و با آه می روم
دارم به روی زانوی خود راه می روم
.
تو داغ را به پرده نشینان رسانده ای
که عمه را ز خیمه به بیرون کشانده ای
.
دیگر حریف زخم زبان ها نمیشوم
پا شو حریف چشم چران ها نمی شوم
.
بالای جسم پاره ی تو مأذنه م شده
صحرا پر از غم ولدی گفتنم شده
.
.
.
وحید عظیم پور
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید