با سری بر نی ، دلی پرخون ، سفر آغاز شد
***
با سری بر نی ، دلی پرخون ، سفر آغاز شد
این سفر با کوله باری مختصر آغاز شد
.
کربلا اما برای زینب از این پیش تر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
.
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
.
خیمه ای که سوخت ، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعله های پشت در آغاز شد
.
کربلا را دیده ای از چشم زینب ؟ معجزه ست !
وه ! چه اعجازی که با شق القمر آغاز شد
.
اربعین ، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
.
کربلا با داغ هفتاد و دو تن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد
.
هر که می گوید سرآغاز و سرانجامش چه شد
ساده می گویم که سر انجام و سر آغاز شد
.
.
.
محمدحسین ملکیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید