بر روی خاک بال و پرت می کشی چرا ؟!
***
بر روی خاک بال و پرت می کشی چرا ؟!
با اشک ، سرمه بر نظرت می کشی چرا ؟!
.
با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است
اینقدر آه از جگرت می کشی چرا ؟!
.
بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک
پنجه به خاکِ دور و برت می کشی چرا ؟!
.
مانند بچه مرده فقط داد می زنم
داری عبا به روی سرت می کشی ؟! چرا ؟!
.
در هر قدم ، دوبار می افتی به روی خاک
تا حجره جسمِ محتضرت می کشی چرا ؟!
.
گریه نکن ، مپیچ به خود ، تشنه می شوی
کار از دو چشمِ شعله ورت می کشی چرا ؟!
.
از حال می روی به سر و صورتت نزن
عکسِ غلاف در گذرت می کشی چرا ؟!
.
تا حجره آمدی ، در و دیوار روضه خواند
وقتِ ورود ، تیزی مسمار روضه خواند
.
چشمت اگرچه تار ولی روی یار دید
خواهر نبود محضرت اما پسر رسید
.
قربان پلکِ زخمی ات از ماتمِ حسین
بر خاک حجره باز نمِ گریه ات چکید
.
سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد
آمد جواد و از رُخت ای ماه بوسه چید
.
پیراهنت دریده نشد بین گرگ ها
بالاسرت عزیزِ دلت ، پیرهن درید
.
قلبت به یاد روضه ی اربابِ بی کفن …
وقتِ وداع با پسرش ، تند می طپید
.
آمد حسین با سر زانو ، نفس زنان
وقتی علی به روی زمین داد می کشید
.
صورت به صورت پسرش زار می زد و …
با چشم خیس هلهله و خنده می شنید
.
پاشیده بود میوه ی قلبش به زیر پا
تکه به تکه چید علی را روی عبا
.
محمدجواد شیرازی
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید