بر روی دست می زنم این روزها همش
***
بر روی دست می زنم این روزها همش
دلشوره دارم اینکه نباشم محرمش
.
پیراهن عزای مرا در بیاورید
چیزی نمانده است به شب های ماتمش
.
یادش بخیر خاطره ی کودکی مان
دعوایمان سر کتل و سنج و پرچمش
.
تنها حسین فاطمه ما را سوا نکرد
قربان انتخاب بد و خوب و در همش
.
یک یا حسین گفتم و صد مرده زنده شد
با اسم اعظمش ، شدم عیسی بن مریمش
.
من که حیاط خلوت روحم همیشه هست
در روضه های خلوت و جمعیت کمش
.
هر دفعه که مریض غم دنیوی شوم
یک وعده روضه می روم و می خورم غمش
.
مقتل نوشته است که زن ها رسیده اند
با بوریا به داد تن نامنظمش
.
.
.
رضا قربانی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید