بعد تنور و نوک نیزه میزبانت بود
مهتاب بودی ، دامن او آسمانت بود
.
مریم ترین دختر میان دیر راهب ها
زهراترین پرده نشین آستانت بود
.
نازک تر از گل واژه ی شایسته ی مدحش
حوریه ای ممزوج با مهر و متانت بود
.
جان بهار ناز را پاییز می گیرد
او فصل سبز باشکوه داستانت بود
.
از سوز نایش سازها ازکار افتادند
با واژه ی بابای تنها روضه خوانت بود
.
بر شانه هایش زخم های نیلی شلاق
بر شانه های کوچکش بار امانت بود
.
اوج سلوک آینه وقتی شکستن شد
او پیش مرگ روضه های خیزرانت بود
.
او زندگی خویش را بر باد می بخشد
چون زائر هر روز صحن گیسوانت بود
.
دست شراب و گیسوان آیه ی تطهیر
کابوس تلخ دختر شیرین زبانت بود
.
.
.
حجت الاسلام محسن حنیفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید