بمیرم از خدامه
***
بمیرم از خدامه
سوی نیزه نگامه
.
نزن اینجور منو
اون که رو نی می بینی بابامه
.
گوشواره م رو نکش من خودم بهت میدم
فقط عمو عباس نبینه
.
هر چی می خوای بزن من اگه حرف زدم
فقط عمو عباس نبینه
.
داره عمو عباس می بینه
.
لااقل عمه هامو نزن بی هوا
داره عمو عباس می بینه
.
می بینه که آتیش گرفته لباسام
می بینه که دیگه مثِ پیر زن هام
.
هنوز برای من سواله
چطور یه دختر سه ساله
.
شبا تو تاریکی صحرا
خوابیده روی خاک و خارا
.
وقتی که زجر اومد سراغش
نگم چطور بلند شد از جا
.
نگم چجوری داشت هواشو
اصلا بلند نکرد صداشو
.
کی میگه که تو راه برگشت
کشید موهاشو
.
فقط دیدن که جون به تن نداره
یه جای سالم تو به بدن نداره
کسی نگفت یتیم زدن نداره
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید