تشنه ای با تشنه ای آمد سپاهی رفت عقب
****
تشنه ای با تشنه ای آمد سپاهی رفت عقب
لشگر آماده ی کوفه ز آهی رفت عقب
.
رو زد اما روی او را بر زمین انداختند
بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب
.
حرمله زانو گرفت و زانوی آقا خمید
تیر در بین کمان جا شد نگاهی رفت عقب
.
صید را شش ماهگی راحت شکارش می کنند
پرت شد قلاب تا ! لب های ماهی رفت عقب
.
حجم تیر و یک گلوی نازک اصلا جور نیست
گردن افتاده اش خواهی نخواهی رفت عقب
.
یک پدر بود و سری بر پوست آویزان شده
گاه گاهی پیش آمد گاه گاهی رفت عقب
.
قطعه ای را پشت خیمه وقف اصغر کرد و بعد
کند با خنجر برایش سرپناهی رفت عقب
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید